اینروزا دلت با ما نیست... نگفتم چرا؟!!!!!
توی ساحل، روی شنها، قایقی به گل نشسته
یکی با چشمون گریون گوشه ای تنها نشسته
نگاه پر اضطرابش به افق، به بینهایت
ساکته، اما توی قلبش داره یه دنیا شکایت
تو چشاش حلقهُ اشکه، توی قلبش غم دنیا
منتظر براه یار، تا بیاد امروز و فردا
باورش نمیشه عشق و همه دنیاش زیر آبه
تنها مونده توی ساحل، زندگی براش عذابه.. تنهایی براش عذابه...
خاطرات لبه دریا دیگه از یادش نمیره
همه دنیاش زیر آبه، خودشم به غم اسیره
دست بی رحم زمونه عشقشو برده به دریا
حالا از خودش می پرسه میادش آیا و آیا؟؟؟
عاشقی که تنهاباشه توی دنیا نمیمونه
دل عاشقو شکستن، شده کار این زمونه
خاطرات لبه دریا دیگه از یادش نمیره
همه دنیاش زیر آبه، از غم دوریش میمیره
هرگز از یادش نمیره ، از غم دوری میمیره
هرگز از یادش نمیره
هرگز از یادش نمیره
هرگز از یادش نمیره
هرگز از یادش نمیره
.........
......
...
.
وقتی دل تنگ میشم و همراه تنهایی میرم
داغ دلم تازه میشه زمزمه های خوندنم
وسوسه های موندنم با تو هم اندازه میشه
قد هزار تا پنجره، تنهایی آواز می خونم
دارم با کی حرف می زنم، نمی دونم، نمی دونم
اینروزا دنیا واسه من از خونمون کوچیکتره
کاش می تونستم بخونم قد هزار تا پنجره
طلوع من، طلوع من وقتی غروب پر بزنه موقع رفتنه منه
حالا که دل تنگی داره رفیق تنهاییم میشه کوچه ها نارفیق شدن
حالا که میخوان شب و روز به هم دروغ بگن ساعتها هم دقیق شدن
طلوع من، طلوع من وقتی غروب پر بزنه موقع رفتنه منه