سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :27
بازدید دیروز :47
کل بازدید :153402
تعداد کل یاداشته ها : 94
103/9/15
5:44 ص


منبع کرامت: دفتر ثبت کرامات و خاطرات مسجد مقدّس جمکران، شماره 107
مشخصات: برادر ا - م، چهل ساله، افسر جانباز نیروى انتظامى، لیسانس، ساکن قم
زمان کرامت: 10/4/76
مکان کرامت: مسجد مقدّس جمکران
تاریخ ثبت کرامت: 1378
اسناد و مدارک: چهار برگه استراحت پزشکى از طرف اداره کل بهدارى ناجا، گزارشات بیمارى از شوراى
روانپزشکان ناجا و آزمایشان مختلف.
زیر نظر پزشکان متخصص: مظاهرى، جهانى، کیهانى، دلیر، امامى، روح الهى، قاضى، واحد، عدل
پرور، هاشمى، شجاع‏الدین، حیاتى، دانشخواه، معدنى پور، پیامى، توسل، حشنانى.

شرح واقعه از زبان شفا یافته:



اینجانب سرگرد نیروى انتظامى و جانباز جنگ تحمیلى مى‏باشم که مدّت 92ماه سابقه حضور در
جبهه‏هاى حقّ علیه باطل دارم و بارها مجروح شدم، ولى سعادت شهادت را نیافتم. بر اثر جراحات و موج
گرفتگى دوران جنگ، گاهى از نظر روحى دچار افسردگى مى‏شدم و حالت روانى پیدا مى‏کردم. در تاریخ
16/10/75 طبق دستور اعضاء شورایعالى پزشکى اداره کل بهدارى نیروى انتظامى به خاطر پسیکونوروز
شدید (افسردگى شدید)و سابقه اسارت وptd و مجروحیّت و شیمیایى، مدّت چهار ماه به بنده
استراحت پزشکى دادند. ولى پس از مدّت‏ها درمان و معالجه، پزشکان قم و شورایعالى تهران برایم عدم
پاسخ به درمان تجویز نمودند و جوابم کردند.

با مأیوس شدن از همه جا، تنها پناه و دواى دردم را توسل به امام زمان علیه‏السلام دیدم و نذر کردم؛ دو
ماه با پاى پیاده از جاده قدیم جمکران محضر مبارک آقا امام زمان علیه‏السلام برسم.
یک روز که طبق نذرم به مسجد آمده بودم، بعد از دعا و نماز و گریه و درخواست شفا از حضرت، در صحن
مسجد خوابم برد، درخواب دیدم در محلی هستم و سیدی که در بیداری او را می شناختم در آنجا
حضور دارد و بسیار مودب در کنار فرد دیکر نشسته بود، فهمیدم آن بزرگوار از ایشان مقامشان بالاتر
است، یک مرتبه آن آقا رو به من کرد و مرا به نام صدا زد و حالم را پرسید و فرمودند:
سید احمد چه مى‏خواهید؟ و تکرار فرمودند: چى مى‏گى بابا؟
از آنجایی که آن سید نزد آن آقا مؤدب نشسته بودند، در عالم خواب فهمیدم که ایشان آقا امام زمان
علیه‏السلام است. با گریه و اشک و آه، دامن آقا را گرفتم و ماجراى ناراحتى‏هاى روحى و جسمى،
سوزش و خارش داخل مغزم، گیجى و سر در گمى و پریشانى، حواس‏پرتى، موج‏گرفتگى منجر به یک نوع
دیوانگى، و از خود بیخود شدن خود را، تعریف کردم و به شدّت گریه مى‏کردم و مى‏گفتم:
آقا مگر ما صاحب نداریم؟ پس چرا خوب نمى‏شوم و تمام دکترها جوابم کرده‏اند، حتى دیگر قادر به خدمت
هم نمى‏باشم و اصلا پزشکان معالجم صلاح نمى‏دانند که من خدمت کنم، چون جنون آنى به من دست
مى‏دهد و به هیچ وجه نمى‏توانم حتى درس بخوانم، صداى سوت مى‏شنوم، نمى‏توانم بخوابم و
آسایش ندارم.
آقا با ملاطفت خاصّى، دستى روى سرم کشیدند و گفتند:
"آقا احمد خوب شدى، بابا برو سر کارت!"
از خواب بیدار شدم، دیدم آنقدر گریه کرده‏ام که تمام صورتم و زمین خیس شده است. با همان حال به
منزل برگشتم. مجددا همین صحنه را مفصّل‏تر در منزل خواب دیدم.
فرداى آن روز به بیمارستان مراجعه کردم، پزشکان معالجم پس از انجام انواع آزمایش‏ها نوشتند
"آقاى فلانى از نظر قلبى معاینه شد و معاینه و نوار قلب ایشان سالم است و قادر به خدمت کامل
مى‏باشند".
همچنین شوراى روان پزشکان اعلام کردند:
"نامبرده مورد معاینه مجدد قرار گرفت. نظریه شوراى مورخ13/5/76 مبنى بر انجام خدمت عادى، مورد
تأیید است".
نتیجه آزمایشات باعث تعجّب تمام پزشکان شده بود و همه به من تبریک مى‏گفتند و با گریه مرا به
خدمت تشویق و بدرقه نمودند. از آن تاریخ به بعد سخت مشغول کار هستم و دیگر هیچگونه احساس
ناراحتى ندارم، بلکه تا کنون چندین دوره کامپیوتر و دروس دیگر را پشت سر گذاشته‏ام.


ببوسم خاک پاک جمکران را

تجلی خانه ی پیغمبران را

میلادنور بر همه دوستان مبارک
التماس دعا

88/5/15::: 1:8 ع
نظر()
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ سلام به همهء دوستان.... با (نالهء جویبار) به روزم، منتظر نظرات گرمتون هستم.